تالاب انزلی قربانی ناهماهنگی میان اقدامات زیست محیطی | راه نجات این تالاب چیست؟ فرمانده انتظامی تهران بزرگ خبر داد: کشف ۴۵۰ کیلو شیشه در کشور | «شیشه» در پوشش قرص‌های لاغری و آرامبخش معاون فنی مرکز مدیریت بیماری‌های واگیر وزارت بهداشت: آبله‌مرغان با یک‌بار ابتلا تمام نمی‌شود | واکسن همچنان خارج از برنامه عمومی ایران مشارکت بیش از ۳ هزار نفر در آزمون گواهینامه وزارت بهداشت | چرا بسیاری از اعتراضات رد شده است؟ جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس اورژانس ۱۱۵ در مشهد برگزار شد (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) درباره اهمیت انتخاب دوست در مدرسه | زنگ اول: دوست‌یابی! صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در خراسان رضوی در پی پیش‌بینی افزایش گردوغبار (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) گرانفروشی ۳.۱ میلیاردی پوشاک مردانه در مشهد با جریمه دوبرابری روبه‌رو شد (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) رئیس اورژانس ۱۱۵ مشهد: آمار مزاحمت‌های تلفنی ۴ درصد افزایش یافته است | نوسازی ناوگان آمبولانس مشهد بالاتر از میانگین کشوری + فیلم گلایه وزیر علوم از افزایش واحدهای دانشگاهی: با این روال کیفیت آموزش کاهش می‌یابد تأمین اجتماعی چرا حق اولاد را از حقوق بازماندگان حذف کرده است؟ واکسن آنفلوانزا؛ ضرورتی دور از دسترس پائیز را بدون این مکمل‌ها سپری نکنید عدم موفقیت وزارت نیرو در زمینه تکالیف پیش‌بینی‌شده در برنامه‌های توسعه آخرین جزئیات از پرونده فوت ۲ کودک تهرانی با ماکارانی | احتمال وقوع قتل بیشتر است نجات معجزه آسای جوان ۱۹ ساله با بریدگی عمیق گردن در زاهدان (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) آب، قربانی مدیریت جزیره‌ای و نگاه‌های کوتاه‌مدت درمانگاه‌های تأمین اجتماعی نیاز به توجه جدی دارند چرا هر سال باید واکسن آنفلوانزا بزنیم؟ انهدام باندی که با شگردی عجیب از زنان دزدی می‌کردند | طعمه پیر سارقان جوان قیمت واکسن آنفلوانزا «دلاری» شد! اهدای اعضای بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۳ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۹ شهریور ۱۴۰۴) واکنش سخنگوی سازمان اسناد به شایعه تعویض سند برای شناسایی املاک و اخذ مالیات پرداخت معوقات بازماندگان تأمین‌اجتماعی، هم‌زمان با حقوق شهریورماه ۱۴۰۴
سرخط خبرها

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (۸۴)

  • کد خبر: ۷۱۷۶۸
  • ۰۳ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۶
مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (۸۴)
محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی

شنبه| دخترک دیگر حوصله‌اش سر رفته است و در خانه بند نمی‌شود، بی‌تابی می‌کند و دلش تاب و سرسره می‌خواهد. مجبور می‌شویم شال‌وکلاه کنیم و راه بیفتیم. وقتی به فضای بازی بچه‌ها می‌رسیم، می‌بینم ازدحام کودکان بیش از چیزی است که فکرش را می‌کردم. از یک‌طرف نگران کرونا هستم و از طرف دیگر بچه‌های بزرگ‌تر بین بچه‌های خردسال بالا و پایین می‌پرند و با اندام‌های درشت و حرکت سریعشان ممکن است هر لحظه برای کودکان دوسه‌ساله خطرساز شوند. در همین احوال که با احتیاط و تردید مراقب دخترم هستم، پسری حدود ده‌یازده ساله برعکس از سرسره بالا می‌رود و با صدای بلند به دوستش که از او جلو زده است، فحش‌های رکیک می‌دهد. پدری دیگر که در کنار من ایستاده است، دوچرخه کودکش را کنار می‌کشد و سعی می‌کند دور شود. کمی بعد می‌بینم که همان پسر ده‌یازده‌ساله قدری دورتر دارد با رفقای هم‌سن خودش درباره اینستاگرام و عکس‌هایی که در آنجا دیده‌اند حرف می‌زنند.


یکشنبه| پیرمردی در خیابان جلو من را می‌گیرد و بدون مقدمه می‌پرسد: «آیا تحمل زنم ثواب دارد؟» قدری توقف می‌کنم و جواب می‌دهم که بالأخره هرگونه تحملی ثواب دارد؛ تحمل آزار همسایه، صبر بر مشکلات بچه‌داری، تحمل سختی‌های زندگی و...، اما نمی‌گذارد حرفم تمام شود و طوری که انگار انتظارش برآورده نشده است، دوباره سؤالش را تکرار می‌کند و توضیح می‌دهد: «همه حقوق بازنشستگی‌ام را به زنم می‌دهم و هر چیزی هم که می‌خواهد می‌پذیرم و با او همراهی می‌کنم، اما بازهم ناراضی است و هر بار به بهانه‌ای اوقات‌تلخی می‌کند و اعصابم را به‌هم می‌ریزد. بااین‌حال من همچنان تحمل می‌کنم و برای مراعات حال او چیزی نمی‌گویم. آیا خدا این تحمل و صبر و خویشتن‌داری من را حساب می‌کند؟» نمی‌خواهم یک‌طرفه قضاوت کنم و بدون شنیدن حرف‌های همسرش چیزی بگویم، اما به‌ناچار جوابی می‌دهم و خیالش را آسوده می‌کنم که این صبر و شکیبایی ثوابش از عبادات دیگر کمتر نیست و برترین فضیلت اوست.


دوشنبه| در قطارشهری جوان دانشجویی از من چیزی می‌پرسد و باب گفتگو باز می‌شود. وقتی بحث گرم شده است و من رسیده‌ام به اینکه مردم حاضرند در صورتی تحریم‌ها را تحمل کنند که بی‌عدالتی و نابرابری نباشد، ناگهان مردی میان‌سال که صدای ما را شنیده است، بدون مقدمه فریاد می‌زند: «حاج‌آقا مردم دیگر حاضر نیستند هیچ‌چیزی را تحمل کنند!» با صدای او توجه دیگران هم جلب می‌شود و یکی‌دو نفر دیگر وارد بحث می‌شوند. اینجاست که یک فروشنده دوره‌گرد با بسته‌ای تیغ یک‌بارمصرف جلو می‌آید و بی‌اعتنا به بحث داغ سیاسی می‌پرسد: «حاج‌آقا ژیلت نمی‌خوای؟» لحظه‌ای سکوت بر جمع حاکم می‌شود و یک‌باره همه می‌خندند!

سه‌شنبه| در بقالی قیمت جنس را می‌پرسم و قدری توقف می‌کنم. موقعی که می‌بینم گران است و با تشکر و خداحافظی می‌خواهم بیرون بروم، فروشنده می‌گوید: «شما دیگه چرا؟ شما که باید ندیده و نپرسیده بخرید!»


چهارشنبه| داریم با همسر و فرزند کوچکم در پارک قدم می‌زنیم تا از محوطه بازی کودکان به قسمت دیگری برویم. در همین حال از کنار خانمی میان‌سال می‌گذریم که روی نیمکت نشسته و گویی منتظر پایان بازی دیگر اعضای خانواده است. حجاب و پوشش مناسبی ندارد، ولی در همین لحظه صدای او را می‌شنوم که با نگرانی به دخترش می‌گوید: «زودتر برویم، من نمازم را نخوانده‌ام و دارد قضا می‌شود.»


پنجشنبه| در مترو نشسته‌ام. سرم داخل گوشی موبایل است و دارم پیام‌های دایرکت اینستاگرام را می‌خوانم. همان موقع پیامی دریافت می‌کنم از کسی که نوشته است: «من روبه‌روی شما هستم!» لحظه‌ای توقف می‌کنم و با تعجب سرم را بالا می‌آورم، می‌بینم جوانی در صندلی روبه‌روی من به من خیره شده است و لبخند می‌زند. ادامه پیام را می‌خوانم: «فرصت دارید چند لحظه صحبت کنیم؟» حالا من لبخند می‌زنم و در ادامه مسیر با هم گفتگو می‌کنیم!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->